
نام رمان : هوای دونفره
حجم کتاب : ۱٫۸ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۷۸
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان دو نفره:
همین طور با سرعت میرفتم که یه دفعه رسیدیم به چراغ قرمز منم مجبور شدم سریع بزنم رو ترمز و این فریده ی بی جنبه هم چنان جیغ بنفشی کشید که من شخصاً سکته کردم و از شانس بد ما هم ماشین بغلمون یه هاشبکِ سفید بود که چهار تا پسر جوجه تیغی توش بود که همون موقع یکی از پسرها به خاطر جیغ فریده داد زد:
-ک….خَــــــر
از این همه وقاهت چشمام گرد شد و سریع برگشتم طرفش و گفتم:
- چیه عوضی هوس کردی؟
- اوه اوه خوشگله چرا عصبی میشی؟
اگه میدونستم با همچین خوشگلی طرفم غلط میکردم همچین حرفی بزنم
- غلط که زیاد میکنی ولی در اون مورد فکر کنم هم خودت هم دوستات داشته باشید
منظورمو فهمید چون اخم غلیظی کرد و تا اومد حرف بزنه چراغ سبز شد منم گاز دادم و ماشین با سرعت از جا کنده شد
فریده- ارمیا دارن دنبالمون میان
من- خوب بیان تو به دست فرمون من شک داری؟
فریده با ترس گفت:
- وای دوباره شروع شد
من و افسانه هم زدیم زیر خنده
من- بزن بریم که میخوام پوز این عوضی رو با خاک یکی کنم
صدای موزیک و زیاد کردم و جلوی ماشین اونا هی لایی میکشیدم
بعضی وقت ها هم جلوشون یه دفعه میزدم رو ترمز تا بترسونمشون که موفق هم شدم چون انداختن تو یه فرعی و رفتن ما هم به کارمون ادامه دادیم تا این که یه لکسوس آبی کروک دودر جیگر و دیدیم که داشت با ۸۰،۹۰ تا سرعت جلوی ما حرکت میکرد همون موقع فکری به سرم زد با سر لکسوس را به بچه ها نشون دادم و گفتم:.....
خلاصه داستان:
هوای من….
هوای تو…
هوای ما…
هوایی که هر لحظه تو رو یادم میاره…
بارون روی سرم میریزه و میگه:
عشقت…
نیمه ی گمشده ات اینه…
اینه که هر لحظه داره ازت دور میشه…
دور میشه و بارون خاطره هاشو یادت میاره…
اون لحظه است که با خودت میگی….
نمیخواستم بره ولی …
رفت با بی رحمی تمام…
نذاشتن بهش برسم…
اونا ما رو از هم دور کردن…
مگه چه گناهی کرده بودم که این اتفاق باید مصوب جداییم از عشقم میشد…
مغرور بودم…
شیطون بودم…
ولی بارون همه چیز رو خراب کرد…
دیگه این دختری که زیر بارون وایساده من نیستم…
چرا حالا که بارون خاطره ها رو به یادم میاره و زجرم میده…
همیشه دله آسمون گرفته است…
همیشه میباره…