![شعر عاشقانه استکان چایی X استکان چایی X شعر عاشقانه استکان چایی X اشعار حسين زحمتكش X شعرهای عاشقانه X شعرومتن عاشقانه X متن هاي زيباي عاشقانه X متن و دلنوشته عاشقانه X سایت عاشقانه دیدار آخر X شعر های غمگین X غم X تنهایی X اشعار بزرگان X اشعار بزرگان فارسی](https://rozup.ir/up/1377music/Picture/love77/Love77%28195%29.jpg)
او استکان چایی خود را نخورد و رفت
بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت
گفتم نرو !
بمان !
قسم ات می دهم ولی
تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت
گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات
یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت
گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با!
در بیت اخرین غزلم دست برد و رفت
یعنی به قدر چای هم ارزش…؟نه بی خیال
او استکان چایی خود را نخورد و رفت